الان که فکرش را میکنم می بینم زندگی خیلی بالا پایین, خوشی و ناخوشی دارد؛
مثلا من که زندگی ام روی دور تند افتاده و به زندگی عادی روزانه دل خوش کرده ام یا تو که حال و احوال هر روزه ات در نوسان است. هر دم و بازدمی که میکشی در پیچ و تاب است و گره ی افتاده در پیشانی ات خم به ابرو می آورد و گاهی از دنده چپ بلند شدنت اسباب آرامشت را بر هم میزند.گاهی هم روزت میشود از آن روزها که قهقهه از شادی میزنی و زیر دلت درد میکند وصدای خنده هایت گوش فلک را کر میکند.
ولی امروز من با بقیه روزها توفیر دارد چون شادی زیر پوستی ات به من هم سرایت کرده و خانواده برای یک بار هم شده, مرا می بینند و پیش خود می گویند این بار خورشید از کدام سمت آسمان طلوع کرده یا نکند زعفران دم کرده را زیادی نوشیده که بی هدف می خندد و خیلی حرف های دیگر که گوش شنیدن شان را ندارم و در عالم رویای خودم سیر میکنم.
خلاصه که تفاوت امروز من از فرش تا به عرش میرسد. روز جمعه ی در تب و تاب تو با این همه خوشی چگونه است؟!
#فاطمه_حقگو_نارانی
پ. ن:تقدیم به عزیزترینی که حضورش موهبت است♥
دوست دارم بنشینم یک گوشه و همانطور که لباس هایت را تا میزنم زل بزنم به اتاق کارت. عقربه های ساعت پشت سر هم بروند و بیایند ولی من خوشحال باشم از روییدن علف سبز زیر پاهایم چون منتظر بوده ام از راه برسی و با حوله ای تمیز و آب خنک به استقبال بیایم. عرق خستگی یک روزه ات را از چهره بزدایم و تو بو بکشی و با نگاهت به اجاق خالی بفهمی این دخترک و شیطنت هایش همانی بوده که سال ها منتظر بوده تا غوره صبرش مویز دهد و برای اینهمه مهربانی و خوب بودنش باز بگویی:امشب کجا ؟!
" فاطمه حقگو نارانی "