ﭘﺎی "ﺩﻝ" ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﭘﺎی "ﺩﻝ" ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ

ﭘﺎی "ﺩﻝ" ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ

نوشته های من...

محرم از راه رسید

مدت مدیدی است ذهنم شلوغ است، دست و دلم به نوشتن نمی رود.

با صدای قدم های ارباب، قلمم را نذر روضه های حضرت کردم. کوک پرچم های هیئت را یکی یکی باز کردم. رنگ پیراهن و پرچم درون دستم تناسب عجیبی با هم داشتند، ناخوداگاه چشمانم هوای باریدن گرفت. با اینکه همه جا را تار دیدم ولی لمس دوباره جمله ی روی پارچه حالم را دگرگون کرد. نوای "باز این چه شورش است که در خلق عالم است" محتشم در فضا پیچید. مادربزرگ طبق سنت هر ساله برای سلامتی امام زمان صدقه ای کنار گذاشت و اسپند دود کرد. انگار قرار بود چشمه چشم هایم به جای قلم بجوشد. پدربزرگ حین بالا پایین کردن شبکه ها، عینک روی چشم هایش را جابجا کرد. سیگاری آتش زد و سراغ ویدئوهای تعزیه که به سی دی تبدیل کرده بود رفت. از میان آنها تعزیه خوانی امام در روز عاشورا را انتخاب کرد. با شنیدن "هل من ناصر ینصرنی" امام، زیر لب گفت ندا یکیست، فقط زمانه فرق می کند.

صدای سم اسب ها که گرد و خاک برپا کرده بود رعشه به تن می انداخت. کل آفرینش و کائنات دست به دست هم داده بود تا محرم امسال برای من رنگ و بوی دیگری بدهد. 

ندایی از دلم گذشت غصه و نگرانی چرا؟ خداوند روزی رسان است. حضور ما هست، همه چیز خوب می شود. آخرالزمان است، کاش انسان ها آزاده باشند، به هم رحم کنند... #فاطمه_حقگو_نارانی 

پ. ن: بابایی خوبم! میوندار هیئت های حضرت ارباب، یه سال دیگه گذشت از نبودنت ولی من به جای تو "یا ابوالفضل" میگم