ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
آمدن بهار را نمی خواهم!
دیدن شکوفه ها را که هر سال برایشان بی تاب بودم دیگر برایم مهم نیست.
حاضرم در این سرمای زمستان یخ بزنم ولی تو را یک بار ببینم.
می آیی؟؟؟؟
راه خودشان را پیدا کردند...
اشک هایم را می گویم!
دیگر مانند تو آواره نیستند...
هرچه زودتر فکری به حال خودت کن!
رسیدم!
به دو راهی ای که یکی به تو ختم می شود و دیگری به تنهایی من.
من راه تنهایی را برمیگزینم چون تو دیگر تنها نیستی...
با همین چشم ها دست هایت را در دست دیگری دیدم.
اگر می ماندم در تنهایی خودم غوطه ورتر می شدم و می مردم...
گرچه حالا هم روح سرگردانم...