ﭘﺎی "ﺩﻝ" ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﭘﺎی "ﺩﻝ" ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ

ﭘﺎی "ﺩﻝ" ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ

نوشته های من...

کتاب پیشنهادی: به سپیدی یک رویا:فاطمه سلیمانی

مردی گفت:بعد از ابوالحسن مدینه جای ماندن نیست،جای مردن است! 

فاطمه به سمت صدا برگشت و با قامتی استوار ایستاد. با صلابت مردانه و حجب و حیای معصومانه خودش گفت:بشارت بادتان بهشت... از عمه ام فاطمه،دختر جعفر صادق شنیدم که از عمه اش فاطمه،دختر محمدبن علی و او از عمه اش فاطمه،دختر علی بن حسین و او از عمه اش فاطمه،دختر حسین بن علی و او از عمه اش زینب،دختر علی بن ابیطالب و او از مادرش فاطمه،دخت رسول خدا و او از رسول خدا شنید که[هر کس با محبت آل محمد از این دنیا برود شهید از دنیا رفته...] آنگاه با خودش زمزمه کرد:کجاست دستی که این شکوفه های طوفان زده را از روی زمین بلند کند؟کجاست آرامش و قرار دل هایمان؟کجا بردند جانشین پدرم را؟کجا بردند سید و سرورمان را...نور چشممان را... تکیه گاهمان را... زمزمه اش لحن رجز گرفت:بگریید.خواهرانم بگریید بر این مصیبت.علی را بردند بی هیچ بازگشتی.علی را به اسیری بردند.بردند تا دست ما از دامنش کوتاه شود.ای وای بر ما!چه کنیم بی علی؟وای بر ما!وای بر ما اگر جلودی و جلودی ها قصد مدینه کنند!وای از آن روز...به خدا پناه میبرم از مصیبت آن روز... نام جلودی لرزه بر اندامم می انداخت...ندیده بودمش،اما صدایش را شنیده بودم؛

به سپیدی یک رویا:فاطمه سلیمانی،نشر نیستان


پ. ن:زبانم قاصره از شرح حال و هوای خاص کتاب و قلم توانای شما بانو جان, سلامت باشید

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.