ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تصاویر را در گالری گوشی بالا و پایین می کنم ،با دیدن شان دلم می لرزد. نگاهم پی تقویم روی میز می دود و هفته ی دیگر را رصد می کنم. نفس عمیق می کشم، چشمانم که عکس آخر را قاب می گیرد مهمانی ناخوانده در گوشه اش می نشیند و با دیده ای مات چراغ ها را دنبال می کنم . انگار طی الارض کرده و از مسافت دور راهی شده باشم رعشه ای به تنم می افتد. دست روی سینه می گذارم و زمزمه می کنم:
-سلام حضرت حسین... ببین، آخر نوکرت سفر کربلا گرفت...